ويهان جانويهان جان، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

بهانه ي قشنگِ من ويهان

16ماهه شدي؛يك سال و4 ماهگيت مبارك

  خوشبوترين گل زندگيه ما 16 ماهگيت مبارك   امروز ماهروز با شكوه ترين روز زندگي ام است تجربه والاترين حسي كه در دنيا وجود دارد تبلور بي همتاترين عشق دنيايم 16 ماه پيش در چنين روزي ثمره وجودم ، پسر دلبندم چشم به جهان گشود و مرا غرق  در شادي  و سرور نمود ؛ و من پس از گذشت يك سال و چهار ماه هنوز نتوانسته ام بطور شايسته اي  شكرگذار اين موهبت الهي باشم. از خداوند ميخواهم بتوانم او را طوري تربيت نمايم كه در راهش قدم برداشته تا شايد بتوانم اندكي شكر اين نعمت منحصربه فرد  پروردگارم را بجا آورم  ...
25 اسفند 1395

خريدها؛ لباس عيدي هاي سال 96

لباس عيدي هاي سال 96   پسر طلاي مامان امسال هم مثل سال قبل كلي لباساي خوشگل برات خريديم    اينم لباس عيدي هاي امسال عشقم:                         اين ست لباس مثل هميشه مادرجون مهربون زحمت كشيده برات خريده                     ظرف غذاي جديد و وسايل بهداشتي و....       اولين دمپايي كه مادرجون برات خريده واسه تو حياط    ..................   مباركت باشه عروسكم ايشالله هميشه سل...
25 اسفند 1395

15تا16ماهگي& باي باي سال95

    باي باي سال 1395   عشق  كوچولوي خوشگلم تا چند روز ديگه سال 95 بارشو ميبنده و ميره و سالمون نو ميشه اين سال براي ما خاطرات تلخ و شيرين زيادي بهمراه داشت هرگز روزهاي زيبا و روزهاي سخت ( مادرانه اي براي پسرم ويهان) فراموش نميكنم در هر صورت اميدوارم سال جديد پر باشه از خبرهاي خوش و آرزوهاي قشنگ  و سلامتي  و سلامتي و سلامتي  و سلامتي...       از اين روزها بگم كه : چن تا كلمه به دايره لغاتت اضافه شده:  جوجه=(جوجه)/  ببر=(ببر) / گُبه= (گربه) / برق =(برق) / جيش = (جيش)/  داي جي =( دايي جون) / فَنگ =(فرهنگ) / آدِ=(عادل)   &nb...
25 اسفند 1395

تجربيات مادرانه

تجربيات مادرانه...   اوايل مادرشدنم تمام سعيم اين بود كه بچه داريم درست و اصولي و از روي مطالعه انجام بشه ، براي كوچكترين مشكلي گوگل رو به روش هاي مختلف سوال پيج ميكردم  كم كم ديگه فرصت و توان فكر كردن به هيچي رو نداشتم جز اينكه از بي خوابيها چطور جون سالم بدر كنم و پذيرفتم كه برنامه ريزيهاي اجتماعيم به هيچ عنوان با مادر يه بچه بودن جور در نمياد ، مثل پازلي كه هرجور بچيني چون يه تيكه اش نيست كامل نميشه... در نتيجه تصميم گرفتم از كنار بچه خوابيدن بدون ترس از اينكه اين كار اشتباهه بيشتر لذت ببرم.بعد از يك سال و تو سال دوم مادر شدنم فهميدم اصول بچه داري اون چيزيه كه براي مادر با توجه به شرايطش  ممكنه نه اون چيزي كه رو...
25 اسفند 1395

چهارشنبه سوريت مبارك عشق كوچولو

  جشن باستاني چهارشنبه سوري مبارك عشقم     در غروب آخرين سه شنبه سال براي گردگيري افكارمان  آتشي بيافروزيم كينه ها را بسوزانيم زردي خاطرات بد را به آتش و سرخي عشق را از آتش بگيريم  آتش نفرت را در وجودمان خاموش كنيم    زردي من از تو  ،  سرخي تو از من  غم برو شادي بيا ، محنت برو روزي بيا   ...
24 اسفند 1395

واپسين روزهاي سال 95

  واپسين روزهاي سال 1395 سلام عشق كوچولوي مامان فدات بشم من ديگه چيزي تا عيد نمونده بهار نزديكه تا بهانه رويش و روييدن بشه و اين دومين عيدي كه شما پيشموني و همه چي قشنگتره با شما بگم از اين روزا كه كلي كار عقب افتاده دارم هنوز خونه تكوني تموم نشده البته اگه وروجك شيطونم بزاره تا عيد تميز بمونه خريدامون هم هنوز كامل نشده اگه خدا بخواد تو اين هفته خريداي ما كامل ميشه فردا عصر قراره به عنوان يكي از حاميان بنياد نيكوكاري دست هاي مهربان در نمايشگاه و گالري نقاشي كه به همت اين بنياد برگزار شده شركت  كنيم بازارچه خيريه ماهك هم به اميد خدا تو اين هفته ميريم و ايشالله روزاي آخر هم هفت سين بچينيم شيرين عسل مامان شيطون تر از قبل شد...
21 اسفند 1395

آرشيوِ شبِ شعرِ من

  پسرم چشمت شبِ شعرِ من است   پسرم چشمت شب شعر من است خانه از برق نگاهت روشن است پسرم وقتي كه همراه مني  باغ گل ، دشت شقايق با من است مهر در شط نگاهت موج موج ياس در باغ تو دامن دامن است بي حضورت خانه ام هرگز مباد زندگي بي خنده ات جان كندن است ناز كن ، ناز تو را من ميخرم       پي نوشت: مرور خاطرات در روزهاي پاياني سال 1395 (95/12/17) ...
17 اسفند 1395

آرشيو&روزهايي كه فراموش نميشوند

  آرشيو & روزهايي كه فراموش نميشوند   براي همه ي ما همه ي روزها فراموش مي شوند به جز همان يك روز كه نشاني آن را به هيچكس نگفته ايم...   مرداد 1395 & ساحل فرح آباد   فداي انگشتات كه نمك از وجودشون ميباره عكس با كفش هر وقت بخواي ميندازي ، ولي هر وقت بخواي پات انقدر كوچولو و نمكي و خواستني نيست كه بتوني ازش عكس ثبت بكني ...
17 اسفند 1395

my angel ، my doll

  my angel ، my doll   ميكل آنژ ، والت ديزني و گوته هر سه جداگانه در زندگي نامه هاشون گفتن: هرشب كه مي خواستيم بخوابيم  چشم هامون رو ميبستيم و چيزهايي كه ميخواستيم فردا توي زندگيمون اتفاق بيفته رو در ذهنمون ميديديم و جالب اينه كه هر سه توي زندگي نامه شون گفتن كه بيشتر اتفاق هايي كه روز بعد مي افتاد چيزهايي  بود كه ما ديشب توي ذهنمون ديده بوديم و ميخواستيم اتفاق بيفته...   تو ؛ ويهان، همون تصويري هستي كه 9 ماه از ذهن من هرشب ميگذشت ... تو عين همون تجسم روياهاي شبانه كودكيم زيبايي ، عين همون فرشته ها و عروسك كودكي كه تو ذهنم تخيلش ميكردم كه يك روز تو اتاقم ظاهر بشه و همدم روزهاي من بشه عين هموني ...
9 اسفند 1395

سوغات و ارمغانِ دبي

  سوغات ، تحفه و ارمغان دبي     همه آدم ها دلخوشي هايي دارن ، خيلي ها كه مثل من خدا بهشون  فرشته داده ميتونند سر خودشونو با فرشته كوچولوشون گرم كنند، حالا اگه سوغات و هديه  آورده باشن ... ؛ من عاشق سِت كردن و چيدن لباس ها اينجوري هستم، اون موقع كه بچه نداشتم هم از چيدمان و سليقه مامان هاي با سليقه لذت ميبردم؛ حوصله داشته باشم دوست دارم از اين عكس ها بزارم...   ويهانم مباركت باشه سوغاتي هاي خوشگلي كه پدرجون مادرجونت از مسافرتِ دبي برات ارمغان آوردن...       عاشق اين كتوني هاي چراغداري وقتي راه ميري چراغاش روشن ميشه كلي ذوق ميكني ...
5 اسفند 1395